Posted on 16 آوریل, 2008 by hamzeh80
يك شب بعد از كارگروهي حدوداً ساعت 20:30 تا 21 منتظر بودم علي بيات و ديگر دوستان بيان بريم خونه كه به حامد عابديني گير دادم با موتوربراوو ش كه نو بود يك دوري تو مدرسه بزنم . 2-3 دور كه زدم رضا كريمي رو هم جو گرفت كه اونم سوار بشه. فكر كنم تا اون موقع سوار دوچرخه هم نشده بود. يك دور كه زد خيلي بهش حال داد ، تو دور دوم گاز موتور رو گرفت نتونست جمع كنه مستقيم رفت تو ديوار كنار دروازه دم درب خروجي مدرسه، چشمهاي حامد رو خون گرفته بود. موتور نو و …. . آقا رضا يادته؟
Filed under: سال سوم | 3 Comments »
Posted on 16 آوریل, 2008 by hamzeh80
آقا ميثم اگر اين متن رو خوندي تكميلش كن تا حالي بكنيم:
اين شعر رو ميثم تو سال سوم پيش از ماه رمضون سرود:
رمضان آمد و مستي به سرم نيست هنوز به نمازم رخ او در نظرم نيست هنوز
رمضان ماه غم است و غم ما شادي ماست واي بر من كه غمي در بدنم نيست هنوز
…………………………………………………. ديگه يادم نيست!!!!!!!!!1
ولي خودمونيم . عجب شعري بود.
Filed under: سال سوم | Tagged: Add new tag | 5 Comments »
Posted on 14 آوریل, 2008 by hamzeh80
اول اینكه اگر كسی در باره به هم خوردن سرود در گروه سرودی كه نصفش از دوره 18 بودند یادشه بگه.
یادش به خیر دوم الف كه كلی از زنگ تفریح ها و بقیه بیكاری مون با سخنرانی های مهدی دبیری می گذشت.
یادمه یكبار اینقدر قشنگ یا صدای حجه الاسلام انصاریان(سخنران معروف) به سبك روضه حرف از تكالیف و امتحانات زد كه كاملا اشك منو در آورد. بماند.
ما هم از این موضوع سوء استفاده كردیم و تشویقش كردیم تو مراسم 13 رجب سخنرانی كنه. اشتباه نكنم گوینده برنامه ها آقای اسكندری بود . وقتی اسم دبیری رو صدا زد من گفتم الان میره بالا وسط سخنرانی با خنده مراسمو به هم میریزه . اولش هم همینطور بود. من و محمد محمود زاده از خنده منفجر شدیم. ولی بعدش كه گرم شد اینگار سالهاست سخنرانه. دو سه تا روایت توپ درست با لحن انصاریان گفت و اومد پایین . خدایی همه حال كردن. بالاخره آیت اله زاده از بابا بزرگ ارث برده دیگه
Filed under: مدرسه، سال دوم | Tagged: دبیری | Leave a comment »